شب جمعه ی من تنهاترین شب برای من
پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ب.ظ
سلام
سلام به دوستای خوبم و مهربونم و همراه های عزیزم که من رو با نظرات و راهنماییشون یاری و مساعدت ودلگرمی به من می بخشن
ندیده دوستون دارم
امروز اول به این نتیجه رسیدم که هر چه بی ارزه تر و هرچه جلف تر و هر چه هرزه تر باشی می تونی به همه جا برسی یعنی لیاقت و قدرت زرنگی هیچ تاثیری نداره مهم نیست باز هم امید به لطف خدا دارم
امروز با هزار سختی تونستم وارد سایت شم نمی دونم چی شده هر چه کاربر و رمز عبور میزدم می گفت اشتباه هست بالاخره با کلی دلهره و راز و نیاز تونستم وارد شم
بعدش نمی دونم چرا نظراتم بدون اینکه بخونم اکی میشن اینم مایه تعجب من هست ولی جوینده یابنده است من می تونم دلیلش رو بفهمم
در حال حاضر برام مهمه که تو خیاطی بتونم موفق باشم و بس که اونهم بستگی به لطف خدا و کارایی من داره
دوست دارم بدونم تعریف شب جمعه چیه ؟
یعنی با هم بودن و خوش بودن وخوش گذروندن بعد از یکهفته سخت کاری
ولی برای من فرقی نمی کنه چون هفته ی پیش به بدترین نحو گذشت برای اینکه نرفتم سر کار خیلی پشیمون شدم ای کاش میومدم و اینقدر به من فشار عصبی نمی یومد
خیلی خوشحال بودم که فردا تعطیلم ولی ماهان با حرفهاش با کردارش فاتحه خوند به روز تعطیلم دیگه تصمیم گرفتم واقعا بهش کاری نداشته باشم بخدا تمام سعیم اینه که همه چیز زندگیم روال خوب و معقولی روداشته باشه الان که من اینهمه سخت تلاش می کنم چرا باید اینهمه عذاب بکشم ...
چی بگم بقران نسبت به من بی مسئولیت هست حرفهاش و عملش یکی نیست تا بهش می گم من از کار کردن خسته شدم میگه که :مگه داری بر ای من کارمیکنی برای خودت و دخترت هست ...
تازه منتهای دیگه هم سرم میزاره وقتی بحثمون میشه چشماش و به همه چیز می بنده و هر انچه نباید بگه رو بزبون میاره منت یک لقمه نون دادن به من و حوریا منت خرجی خونه اجاره خونه ووووو....چیزهای دیگه
بخدا اینجا تنها جایی هست که من بدون هیچ ترسی حرف می زنم بعد بقیه که از هیچ چیز من بی خبرن میگن تو چرا کار می کنی ماهان تا الان برام یک تی شرت نخریده ...
چرا سالی یکبار شب عید یک پولی به من و حوریا میده که من باید دوبله یاین پول رو اضافه کنم که بتونم خرید عید کنم خیر سرم
حس می کنم فقط من رو برای س ک س می خواد و بس فکر می کنم همش دروغ میگه حرفاهاش و باور ندارم دارم ازار می بینم
اره رفتارش خیلی مهربونانس و بقول دختر برادرم مثل کسی که تازه زن گرفته با عمم رفتار می کنه ولی من یکی رو می خوام منو درک کنه منو بفهمه
نمی دونم شاید توقعم زیاده
در مورد حوریا چند بار گفته به من چه ربط داره کسی دیگه باباشه اون پس انداخته من جمع کنم ....نمی دونید چقدر دلم می شکنه از این حرفش یعنی نمی ترسه از خدا ...
شاید هم خدا بیشتر سمت این ادمهاست
سالهای قبل برای سالگرد ازدواجم لحظه شماری می کردم ولی الان نه می گم یک سال به عذابهام اضافه شد نه اینکه ماهان رو دوست ندارم نه ماهان اونی نیست که من می خوام من با اون شاد نیستم بخدا من یک حرف قشنگ دلگرمم می کنه ولی اون نمی دونه یک حرف بد چقدر تو روحیه ام تاثیر می زاره می دونه مکن به راحتی فراموش نمی کنم می دونه روزها فکرم در گیر میشه و نمی تونم چیزی رو فراموش کنم بهم میگه تو سخت می گیره و همه چیز رو کش میدی اخه دست خودم نیست بخدا ازار می بینم ای کاش می فهمید
این ها رو غر حساب نکنید یک درد دل فقط که یکم سبک شم فردا هم جمعه است و من در کلینیک در خدمت مریضهای محترم هستم و در اخر
خدایا شکرت که تن سالم دادی که منت هیچ کدوم از بنده ات به سرم نیست و فقط به تو ومحبتت نیازمندم خدایا من رو محتاج خلقت نکن خدایا با وجودت من رو دلگرم کن خدایا نیازم رو به توبیشتر و بیشتر کن
خدایا کمکم کن روز به روز موفق تر باشم و روز به روز ارامش بیشتری به دست بیارم خدایا بهم صبر عنایت کن و دوست دارم خدای مهربونم
- ۹۵/۱۰/۰۹