ترس و باز هم ترس
پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۶ ق.ظ
سلام
به تمام دوستهای خوب و مهربانم
اره ترس اینده تمام وجودم رو گرفته با خودم حداکثر ضرر و حداقل منفعت رو سنجیدم
حداکثر ضرر اینکه من می مونم و دوتا بچه و حداقل منفعت اینکه هم حوریا تنها نیست و هم من برای زمان پیر شدنم تنها نمی مونم
شاید هم ماهان نپذیره حرف بچه رو همیشه می زنه و چون فکر می کنه من بچه نمی خوام شاید حرفش جدی نباشه ولی چند سال پیش ماهان اصلا می گفت بچه مطلقا نباید داشته باشیم الان هم چه شوخی و چه جدی من تصمیم خودم رو گرفتم و خدا بزرگه و توکل بر خدا
مشکل بعدیم حوریا هست که یکمقدار سر خود شده و کنترلش سخت شده یکسره دوست داره با دوستاش بیرون باشه یعنی میشه گفت از هفت روز هفته چهار روزش
دیروز نشستم با حوریا کلی حرف زدم شاید بفهمه و سر عقل بیاد
از دیروز هم سیاتیکم عود کرده و الان با هزار بدبختی سر کارم نشستم و از شدت درد به خودم می پیچم
حوریا شده معظل بزرگ زندگیم کم دردسر دارم اینم روش نمی دونم این چه سنی هست و با خودم هر چه گذشته رو کنکاش می کنم چیزی از این کارهایی که الان حوریا می کنه رو انجام ندادم می دونم دوره یما و اینا خیلی با هم تفاوت داره ما کجا و اینها کجا فکرشون رفتارشون واقعا برام عجیبه تازه فکر کنید من که همه فکر می کنن من و حوریا خواهریم وای به حال اونایی که تفاوت سنیشون خیلی بیشتر هست اونا چه مشکلاتی دارن الله یعلم
این دوستای اجتماعی رو چه کنم که در رنگهای مختلف هستن
چه جوری حالیش کنم بابا اینها عاشق نیستن اینها فکرشون یک چیز دیگه است
- ۹۶/۰۱/۳۱