خواب بد
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ
سلام
وای دیشب خواب بدی دیدم ....
به معنای واقعی بد ...
انگار برگشتم به گذشته ...به گذشته ی خیلی بد ...به گذشته دردناک ..به روزهای سیاه زندگیم ...
به روزهای افسردگیم ...به روزهایی که هنوز کابوسهاش یک لحظه منو اروم نمی زاره ....
هیچوقت هم فراموش نمیشه ....
خواب دیدم تو اون خونه ی قبلی هستم خیلی قبلتر ...وارد خونه ام که شدم دیدم سه تا اقا تو خونه ام هستن نمی دونم چکار می کردن ولی هر چه بود دنبال کار خلاف بودن ...به هر مصیبتی بود از خونه انداختمشون بیرون و بعدش خونه رو مرتب کردم ....یک هو به خودم اومدم فهمیدم بابای حوریا دخترم و برده نمی دونید چه حالی داشتم فقط اشک و اشک بود که میریختم ...
اومدم از خونه بیرون ایستاده ام یکهو دیدم یک 206نقره ای ایستاد پدر حوریا همراه یک پسر بچه از ماشین پیاده شدند پسر بچه رو صدا کردم رضا رضا جوابم داد من محمد رضا نیستم من پسر عموشم ...ازش پرسیدم پس اون کیه گفت:بابامه
مستاصل بودم خدایا شماره ای از دخترم ندارم انگار دستم فلج شده بود نمی تونستم شماره ی بابای حوریا رو بگیرم به عمه ی حوریا هر چه می گفتم شماره ی بابای حوریا رو بگیر اصلا نمی گرفتن خدایا من فقط تو خواب زار می زدم با خودم می گفتم بدون حوریا چه کنم ....که یکهو از خواب بیدار شدم
خدایا شکرت که دختر بچه ام هنوز کنارم هست ممنونم برای تمام مهربونیات
تو بدترین شرایط تو کنارم بودی خدای مهربونم
- ۹۵/۰۹/۰۹