راز نوشت

اینجا زنی از رازهایش می گوید...

راز نوشت

اینجا زنی از رازهایش می گوید...

شاید روزها سخت است، شاید لحظه ها جان میکاهند تا بگذرند، اما میگذرند...
و من اینجا در آستانه ی نه فصلی سرد ، در آستانه ی یک عمر سخت ایستاده ام!

سلام

روز برفی همه بخیر وشادی 
نمی دونم چرا یکهو اسمون دلم بشدت ابری شد امروز جمعه ومن شیفتم یکساعت طول کشید تا رسیدم 
اسمون بشدت داره برف می باره و هوا بشدت سرد 
یعنی روزی می رسه که من همچین جمعه هایی خونه باشم درسته روز تعطیلی برای ما اضافه کاری محسوب میشه و دوبله حقوق میدن ولی بعضی وقتها دوست داری اینقدر تامین باشی که حداقل نیاز به پول این روزها نباشی 
بخدا کفر نعمت نیست خدا رو هزاربار شکر ولی بعضی وقتها دله دیگه 
گاهی وقتها یک زندگی معمولی دوست دارم مثل بقیه ولی دیگه نمیشه اینم زندگی من 
دیروز یک نوشته ی قشنگی خوندم  نوشته بود(شاید نشود به گذشته برگشت ویک آغاز زیبا ساخت ولی میشود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیباساخت) گاهی وقتها دوست دارم استرس بیدار شدن رو نداشته باشم استرس زود خوابیدن شب رو هم بخدا اینکه می گم زود خوابیدن این نیست که سر شب بخوابم نه خوابیدن زود من 12 شب هست بازهم خدایا شکرت به سلامتی که به من دادی
گاهی زمانه بر وفق مرادمون نیست ولی باید بهش جهت بدیم بزاریم چرخ زمانه به اون جهتی که ما می خوایم بچرخه تا حدودی موفق شدم ولی تلاش زیادی کردم گاهی خسته میشم دست خودم نیست اشکم جاری میشه دوست دارم غر بزنم داد بزنم سر خودم سر زندگیم سر همه چیز ....
ولی فایده نداره اخه هر چه غر بزنم خودم رو ازار دادم ...بعضی وقتها تو زندگیم دنبال لحظات قشنگم ولی لحظات قشنگم اینقدر کمرنگن که حتی حس نمی کنم 
شاید قشنگترین لحظه ی زندگیم تولد حوریا بوده و بس ....
خدا کنه بچه ام قدر دان زحمتهای زندگیم باشه 
نمی دونم با این دل چه کنم انگار دو دست به دور قلبم گره خورده و بشدت به قلبم فشار میاد درد بی کسی و تنهایی 
هر کسی مشغول زندگی خودشه هر کسی در گیر زندگی و مشکلات خودشه و من و تنهاییام همیشه سعی کردم پیش هیچکس درد دل نکنم با سیلی صورت خود رو قرمز کردن یعنی تظاهر به چیزی که نیستی 
دوست دارم برم قدم بزنم و اشکهایی که به هزار بدبختی کنترل کردم که بر روی صورتم نلغزند همانند سیل جاری بشن شاید دلم اروم بگیره 
نیاز به شونه های محکم دارم و دستهایی که لرزش تنم از شدت گریه رو در بر بگیرن ...
و شونه هایی که بتونم سرم رو روشون بزارم و زار زار اشک بریزم 
نمی خوام کسی ملامتم کنه نمی خوام کسی نصیحتم کنه هیچی نگه فقط بزاره گریه کنم و اروم شم 
خدایا تو ارحم راحمینی تو کس بی کسانی ارومم کن من کسی جز تو رو ندارم تا الان دست گیرم بودی من بعد هم هستی نازنین خدای مهربان من





  • ستاره

نظرات  (۲)

:( سخته ... 
خدا خودش کمکت کنه . انشالله که دخترت بانی افتخار و ارامش امروز و فرداهات بشه . زحمات و رنجهایی که میکشیُ می بینه و مطمئنا قدر می دونه 

دوست مهربون من میفهمم وقتی حتی نمیتونی گریه کنی حالت چقدر بده

ولی تو یه دختر داری!ایشالا چندسال دیگه که دخترت بزرگتر شه همه این غم و غصه ها از دلت میرن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی