راز نوشت

اینجا زنی از رازهایش می گوید...

راز نوشت

اینجا زنی از رازهایش می گوید...

شاید روزها سخت است، شاید لحظه ها جان میکاهند تا بگذرند، اما میگذرند...
و من اینجا در آستانه ی نه فصلی سرد ، در آستانه ی یک عمر سخت ایستاده ام!

تحملم کم شده دیگه طاقت ندارم

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ق.ظ

سلام

سلام به دوستای خوبم وممنون از همراهیتون 

خدایا دیگه منتظر یک معجزه هستم یک نشونه دارم کم میارم کمکم کن 
حال روحیم روز به روز بد میشه دیگه تاب و طاقت ندارم تحمل هیچ حرف و حدیثی ندارم خدایا یک راهی جلوی پام بزار خواهش می کنم 
ای کاش مرگ وزندگی ادمها دست خودشون بود 
  • ستاره

نظرات  (۲)

عزیزم قوی باش...

بلاخره میگذره...

سلا عزیزم
چرا نیستی؟؟
از وقتی عکس حوریا رو دیدم بیشتر دلم میخواد تو خوب باشی
دخترت خیلی نازه ,به خاطر دخترت خوب باش.
پاسخ:
سلام شادی جون خوبی عزیزم چه خبر 
فدای تو حال و روزت چطوره نمی دونم بعضی وقتها دلم به نوشتن نیست 
راستی شماره تو بفرست با هم تو تلگرام در ارتباط باشیم باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی