به تمام همراهای خوبم که با نظراتشون من رو نسبت به زندگی و اینده دلگرم می کنن
خیلی وقته ننوشتم به شدت احساس تنهایی داره خفم می کنه
دوست دارم بیشتر تو سکوت وقتم رو بگذرونم حال روحیم به شدت خرابه و تعادل روحیم رو کاملا از دست دادم خوابم زیاد شده و فقط دوست دارم بخوابم و از زندگی فرار کنم امیدم نا امید شده بعد از این همه سختی
شاید بگین هر دفعه اومدم نوشتم فقط ناله کردم اخه هیچ خوشی وجود نداره
چقدر و جود مادر تو این لحظه ها خوبه که مجبور نباشی جلوی خواهر و برادر خودت رو خوشبخت نشون بدی
اینقدر دلگیرم که مثل یک عقده که رو دلم سنگینی می کنه
دلم یکجایی رو می خواد که از همه جا و همه کس دور باشم خیلی اذیتم
خیلی تهی شدم از همه چیز
ماهان رو که رها کردم به حال خودش دیگه نه باهاش بحث می کنم نه کاری به کارش دارم خودش می دونه و خودش فکر می کنم یک همخونه ای که ساعتهایی با هم تو خونه ایم و بس خودم رو هم اذیت نمی کنم
دیگه حال و روزم رو که سعی می کنم بهتر باشه یا کتاب می خونم یا ساعتها تو سکوت تو حال خودم می مونم
وقتی زندگی بر وفق مرادت نیست چرا باید بجنگی چرا باید سعی و تلاش کنی
من همه جوره جنگیدم و سعی و تلاشم و کردم دیگه کم اوردم وخیلی کم اوردم
انگار خدا نمی خواد چیزی درست شه و مقدر کرده من سختی بکشم
دیگه حرفی ندارم امیدم نا امید شده و تهی شدم از همه چیز